علی محمدزاده/
واقعیت تلخی اســت اینکه تاریــخ وقتی ورق میخورد خواسته یا ناخواسته همه چیز خاصیت خود را از دست میدهد و تنها آنچه میماند نامی است که به بهانه و پاسداشت آن بخشی از تقویم سالانه را به آن نامیدهاند.
این روزها یادمان هشت سال جنگی است که نام دفاع مقدس بر آن نهادیم که بیشک در مقدس بودنش میتوان حرفهای بسیار زد، ولی آنچه مسلم است به استناد حدیثی که ارزش اعمال را به نیت میداند، اصلی ترین تفاوت ذاتی جنگ ما با بعثیون با دیگر جنگهای دنیا همین هدف مقدس آن یعنــی دفاع از باورهــای فکری در جغرافیای ایران بود؛ چراکه میدانستند دشمن نه برای تسخیرخاک که برای تسلط بر یک باور آمده بود.
آن روزها تنگه ابوقریب و چذابه وکله قندی مانند آزمونی بــود برای قبولی عدهای از جوانان بینام ونشــان تا فخر جان دادن در راه حراســت ازاین باور و وجب به وجب این خاک عزیز را به آسمانیان بفروشند.
آن روزها عدهای در تنگه ابوقریب به قرب خدایی رســیدند که در باورشان شــهادت در آغوش کشــیدن ذات باری تعالی بود وباور داشتند اگر این سرزمین از گزند نا اهلان در امان بماند، آباد میشود وهمه آنها میشوند قهرمانان اسطورهای خاک نشــین که لا به لای ســیمهای خاردار و داخل کانالهای مرگ یا در قعر آبهای جزیره مجنون به وصال لیلی شهادت رسیدند.
هرچه بود رمز تمام زیباییهای اژدهای آدمخوار منفور جنگ تنها یک چیز بود وآن اینکه بیهیچ قراردادی و نشانهای همه میدانستند یک پیکر هستند و فاصلهای بین من ومایی وجود نداشت. ناگفتهها از آن روزها زیاد است، اما گفتنیهای امــروز هم کم نیســت؛ اینکه چه بر ســر آن پیکر واحد باورها آمد، چه شــد برخی از همان رزمندههای دیروز که ســیم خاردار دشمن در تنگه ابوقریب را چنــگ میزدند و میتاختند، مبهوت گلهای زیبای دنیوی شدند و از پیچیدن خارهای فساد برجامه خود غافل شدند.
چه شد که برخی ازدلاوران کله قندی در گوشهای با زخم آن روزها میســازند ودر حال فراموشیاند و بعضی از همرزمانشــان نگران خرابی گرمکن صندلی خودرو میلیاردی خود هستند. برخیها دل مشــغول چند اینچ بزرگتر شــدن سایز تلویزیون چند بعدی خود هستند تا با کیفیت بهتری فیلمهای هالیــوودی را با فرزندان خود تماشا کنند.
آری گویا این روزها عدهای از تنگه نفسانیت خود عبور نکردهاند و با گذر از خاکریز ساده زیستی دلباخته فرصتهای دشــت رانــت و باند بازی شدهاند که خاک حاصلخیزش سکههای بیشمار میدهد و از دلش کاخ میروید. گویا دیگر باید ابوقریب را با املای جدید ابوغریب نوشت؛ چراکه بسیاری از جنگیدن با دشــمن درون و بیرون غریبه و تســلیم آسایشی شــدهاند که هرچند ظاهــر زیبایی دارد، ولی خودشــان میدانند از درون ریشه شان را میسوزاند وهر روز بیشتر از دیروز فرزندان خودشان و نسل بعدی را از رؤیای شهدای تنیده در سیم خاردارهای میدان مین دور میکند.
خلاصه اینکه این روزها میتوان بسیاری از این ابوغریبها را دید که یا برای حراست از رؤیاهای زیبــای دوران دفاع مقدس بــا دیگران غریبه شدهاند یا اینکه آنقدر غرق سهمخواهی بیشتر از درختی پر بار هستند که یادشان رفته پا بر دوش چه کســانی گذاشتهاند تا دستشان به بالاترین شاخه هم برسد.
چه بر سرگذشتهای عاشقانه آن روزهــا آمده که به روایــت همان رزمندهها یک قمقمه آب دســت به دســت میچرخید وهرکس جرعهای بیشتر نمینوشید و میترسید مبادا رزمنده دیگری تشــنهتر از اوباشد، اما این روزها تشــنگی بیحد و حساب بعضیها برای مالاندوزی وجاه طلبی آنقدر زیاد است که خود را مالک همه چشمههای منفعت طلبی میدانند وتنها زمانی حاضر میشوند قطرهای از آن را به دیگری بدهند که درآمدی نصیبشان کند.
ایــن روزهــا دل آنهایی که تنــگ روزهای جنگ میشــود نه برای جنگیــدن که برای حض بردن از خلوص ناب دوســت داشتن و دوست داشته شدنهای آن روزهاست؛ چراکه حــالا خاکریزهای بلند وغول آســای فاصله طبقاتــی آنقدر همه را از هــم دور کرده که ارتباط همنسلان را با هم قطع کرده و عدهای زیر خمپارههای فقر ونداری در انتظار آخرین منجی نشستهاند و برخیها هم در سنگرهای ســاخته شــده از بتونهای زد و بند ورابطه ورانت آرام نشستهاند و دیگر هیچ خط امن و بیسیمی برای گفتن رمز عملیاتی دوباره علیه طاغوت درون آنها وجود ندارد.
ای کاش همه ما آنقدر شجاع و منصف باشیم که قبول کنیم در کنار تمام دستاوردهای قابل اعتنا و افتخار در ســالهای پس از جنگ هنوز نتوانستهایم باتلاق دنیا پرستی و خودبینی را مهار کنیــم و هرروز عــده ای را در خود فرو میبرد، البته همانهایی را که ملت برایشــان معنایی جز همطیفان و هم فکرانشــان ندارد واز تفرقه وجنجال سود بیشتری میبرند تا اتحاد و در کنار هم بودن.
ای کاش میشد برخی از ورقهای تاریخ همیشه تازه میماند تا برخیها فراموش نمیکردند دفاع مقدس تنها یک جنگ برای حفاظت ازخاک نبود و جوانان بسیاری برای تثبیت یک باور جان دادند؛ باوری که این روزها برای خیلیها کمرنگ شده است...
نظر شما